اقتصاد سياسي به زبان ساده(63)
منظور از سرمايهي تجاري و سود تجاري چيست؟
تجربه به سرمايهدار صنعتي (سرمايهدارهايي که در بخش صنعت فعاليت ميکنند.) نشان ميدهد که کالاهايش را به سرمايهداراني بفروشد که هم بازارهاي مصرف در اختيار داشته باشند(سرمايهدارهايي که در بخش تجارت فعاليت ميکنند. نام ديگرش دلال است.) و هم از نظر مالي داراي اعتبار و پشتوانه باشند. سرمايهدار صنعتي از اين طريق پول خود را بسيار سريع به دست ميآورند.
سرمايهاي که سرمايهداران تجاري يعني تاجران، با آن کالاهاي توليد سرمايهداران صنعتي يعني کارخانهداران را ميخرند، سرمايهي تجاري ميگويند. اما پر واضح است که تاجر هم به خاطر به دست آوردن سود دست به خريد کالاهاي سرمايهدار صنعتي ميزنند. بنابراين سرمايهدار صنعتي که به طور مستقيم ارزش اضافي را تصاحب و مالک ميشود، بخشي از آن را به تاجر ميدهد. يعني سودي که عايد تاجران ميشود نيز بخشي از ارزش اضافياي است که از کار پرداخت نشده کارگران کارخانه به دست ميآيد.
آيا سرمايهدار تجاري يعني تاجر ميتواند به کالاها ارزشي بيفزايد؟ خير، زيرا ما ميدانيم که ارزش، زماني به کالا اضافه ميشود که روي آن (کالا) کار انجام گيرد؛ در اين صورت، تاجر که هيچگونه کاري بر روي کالا انجام نداده، چگونه ميتواند ادعا نمايد که سودي که عايد من ميشود ارزشي است که به کالا اضافه شده است؟ مگر ارزش خود به خود به چيزي اضافه ميشود؟ خير، در خارج از کارخانه به هيچوجه ارزشي به کالاها اضافه نميشود و سودي هم که نصيب تاجر ميشود، بخشي از ارزشي است که کارگران بدون دريافت مزد آن به کالاها وارد کردهاند. همانطور که بيان کرديم سودي که سرمايهدار تجاري يعني تاجر به دست ميآورد بخشي از ارزش اضافي است که سرمايهدار صنعتي به تاجر واگذار ميکند.
تجارت داخلي
تجارت داخلي يعني مبادلهي کالاها در داخل کشور که به دو شکل صورت ميگيرد؛ يکي تجارت عمده فروشي و ديگري تجارت خردهفروشي
تجارت عمده فروشي: تجارتي است که بين سرمايهداران صنعتي يعني کارخانهداران و سرمايهداران تجاري يعني تاجران انجام ميگيرد. اينان با خريد انبوه کالاهاي کارخانهداران و توزيع تدريجي آن بين تجار خردهفروش که همان مغازهداران هستند، ارزش اضافي هنگفتي را بدون اين که ساعتي کار انجام بدهند، به جيب ميزنند. جالبتر آن که در جامعهاي که اقتصادش در بحران، مانند تورم و غيره است، روزهايي براي آنها پيش ميآيد که يک شبه قيمت اجناس انبارهايشان دو و يا چند برابر ميگردد.
تجارت خرده فروشي: در اين نوع تجارت، خرده فروشان يا همان مغازهداران اجناس خود را از عمده فروشيها تهيه کرده و به تدريج آن را به طور مستقيم به مصرف کننده نهايي يعني مردم جهت امرار معاش ميفروشند. مانند مغازههاي پوشاک، کفش، کيف، خواربار، قصابي و غيره.
تجارت خارجي
تجارت خارجي يعني مبادلهي کالاها بين دو يا چند کشور که براي فروش کالا به کشور ديگري، از کلمه صادرات و براي خريد کالا از کلمه واردات استفاده ميکنند. در اين مبادلات کالاها از آنجا که هدف اصلي به دست آوردن سود بيشتر است. هر کشور سرمايهداري سعي ميکند که کالاي خود را با بيشترين قيمت صادر و در عوض کالاي مورد نيازش را با کمترين قيمت وارد نمايد. مانند کشورهاي پيشرفته سرمايهداري که کالاهاي صنعتي خود را با گرانترين قيمت صادر و نفت و گاز و زغال سنگ را با نازلترين قيمت وارد کشور خود مينمايند.
حالا هر کشوري پس مدت معيني مثلا" يک سال ميآيد و قيمت کليهي کالاهايي را که صادر گشته و قيمت کليهي کالاهايي را که وارد شده محاسبه و در نظر ميگيرد و نسبت آنها را به دست ميآورد. مثلا" در يک سال 10 ميليارد تومان کالا صادر و در همان مدت 15 ميليارد کالا وارد کشور شده است. بين قيمت کليهي کالاهاي صادر شده و قيمت کليهي کالاهاي وارد شده در مدت معين مثلا" يک سال را موازنهي بازرگاني ميگويند.
اگر صادرات کشوري بيشتر از وارداتش باشد، موازنهي بازرگاني گويند مثبت است و اگر واردات بيشتر از صادرات باشد، گويند موازنهي بازرگاني منفي است. کشوري که موازنهي بازرگانياش منفي باشد، يعني وارداتش بيشتر از صادراتش شده باشد، بايد قيمت کليهي کالاهاي صادر شده را از قيمت کليهي کالاهاي وارد شده کم کند، و باقيمانده را که بدهياش ميباشد، از منابعي مانند ذخيرههاي طلا و معادن کشور مانند نفت و گاز و زغال سنگ جبران نمايد.
سرمايهي قرضي (يااستقراضي)
گاهي پيش ميآيد که سرمايهدار پولي در اختيار دارد که همان موقع مورد احتياجش نميباشد. در نتيجه سرمايهي اين سرمايهدار که معطل مانده، سودي براي صاحبش توليد نميکند. و نيز هنگامي پيش ميآيد که سرمايهدار ميخواهد ماشينهاي توليدي جديدي بخرد، اما با کمبود پول روبرو ميشود.
سرمايهدار پولدار، پولش را به واسطهها يعني بانکها ميسپارد که براي او سودي در بر داشته باشد. سرمايهدار نيازمند پول هم به بانک مراجعه ميکند و جهت خريد ماشين آلات و يا مواد خام از بانک پول قرض ميکند تا نيازهايش را برطرف نمايد و با استفاده از ارزش اضافياي که به دست ميآورد مقداري پول اضافي علاوه بر پول اصلي، به بانکدار ميپردازد.
در چنين حالتي فرد سرمايهداري که پول بيمصرف داشت، آن را براي مدت معيني از طريق بانک و با مسئوليت بانک، به فرد سرمايهداري که به آن پول نياز دارد ميدهد، و پس از پايان مدت معيني پولش را همراه با مقداري پول اضافي دريافت ميکند. به اين پول اضافي بهره ميگويند.
بنابراين سرمايه قرضي يا استقراضي، سرمايهي پولي ميباشد که براي مدت معيني در مقابل مقداري پول اضافي يعني بهره قرض داده ميشود. در فرهنگ اسلامي به بهره، ربا ميگويند.
منشاء بهره کجاست؟ هنگامي که سرمايهدار پول بيمصرف سرمايهدار ديگري را از طريق بانک، ميگيرد، آن را به کار توليد انداخته و بدين طريق ارزش اضافي که از کار اضافي و بدون مزد کارگران حاصل ميشود، به دست ميآورد. اين سرمايهدار توليدکننده پس از به پايان رسيدن مدت زمان معين شده توسط بانک، پولي را قرض گرفته به اضافهي بهرهي آن که در حقيقت بخشي از ارزش اضافي ميباشد، به سرمايهدار قرض دهنده ميدهد. بنابراين ميبينيم که بهره در واقع بخشي از ارزش اضافي ميباشد.
کارگران به آساني نميتوانند متوجه شوند که سرمايهداران قرض دهنده هم در استثمار آنها سهيم ميباشند، زيرا کارگران، آنها را هيچگاه نميبينند؛ اما سرمايهداران قرض دهنده از آنجا که بخشي از ارزش اضافي را تصاحب ميکنند، در استثمار کارگران سهيم ميباشند.
بانکها
بانکها همانند واسطهها و دلالها عمل ميکنند. بدين معني که پول را از يکي گرفته به ديگري ميدهند و مقداري پول به دست ميآورند. در اين ميان خود بدون هيچگونه کاري اين مقدار از پول که منشاء آن ارزش اضافي ناشي از کار اضافي کارگران که پول آن به اين کارگران پرداخت نشده است، ميباشد.
يعني بانکها با جمع کردن سرمايههاي بدون مصرف سرمايهداران و نيز جمعآوري پول بقيهي مردم تحت عناوين قرضالحسنه و سپرده و غيره، و سپردن آنها به سرمايهداراني که به آن سرمايهها احتياج دارند، ميباشد. امروزه به اين سرمايههاي مورد نياز نقدينگي ميگويند.
در حالتي که اوضاع اقتصادي عادي باشد، ممکن است چندين نفر همزمان به بانک مراجعه و مقداري و يا تمام پول خود را طلب نمايد؛ در همين زمان هم عدهاي به بانک مراجعه و پول خود را به حساب خود واريز مينمايند. اما زماني که کشوري دچار بحران اقتصادي، جنگ و غيره بشود، مانند بحران کنوني نظام سرمايهداري که در سال 2008 آغاز و هم اکنون (2014) ادامه دارد، صاحبان پسانداز، گروه گروه براي خارج کردن پولهاي خود به بانکها مراجعه ميکنند. در چنين صورتي اگر مالکان بانکها نتوانند به وسيلهي قرض کردن پول کافي از دولت، جواب طلبکاران را بدهند، ورشکست ميشوند. مانند ورشکست شدن بسياري از بانکهاي اروپايي و آمريکايي.( در نخستين ساعات بامداد پانزدهم سپتامبر سال 2008 ميلادي، با اعلام رسمي ورشكستگي بانك "لمان برادرز"، يكي از بزرگترين بانكهاي آمريكا.)
ورشکست شدن بانکها، هستي سرمايهداراني را که صاحب بانک ميباشند نابود ميکند؛ علاوه بر اين سرمايهي پولي سرمايهداراني هم که به بانکها سپرده شده، از بين ميرود؛ و مردم عادي هم، پساندازهاي خود را از دست ميدهند.
سود بانکي(بهره بانکي)
هنگامي که سرمايهدار صنعتي و يا تجاري براي گرفتن وام به بانک مراجعه ميکند، صاحب بانک يعني سرمايهدار بانکي در ازاء مقدار پولي که ميدهد، از او ميخواهد که پس از مدت معيني همان پول را، همراه با 18% بهره يا سود به بانک برگرداند. يعني بانکدار براي دادن وام به سرمايهداران و يا بقيهي مردم، 18% بهره طلب ميکند.
هنگامي که سرمايهدار صنعتي و يا تجاري و يا عموم مردم پول خود را به بانک ميسپارند، بانک در همان مدت معين، 12% سود يا بهره با صاحبان پسانداز پرداخت ميکند.
بنابراين ميبينيم که بانکدار پول را با 12% بهره از مردم و سرمايهداران صنعتي و تجاري ميگيرد و آن را با بهرهي 18% به ديگران ميدهد. در نتيجه از تفاضل اين دو عدد 6% به دست ميآيد که به آن سود بانکي يا بهرهي بانکي ميگويند.
شرکتهاي سهامي
براي به وجود آوردن شرکتهاي بزرگ صنعتي و تجاري، احتياج به سرمايههاي بزرگي است که يک سرمايهدار به تنهايي نميتواند، آن سرمايه را تامين نمايد. بنابراين براي به وجود آوردن چنين شرکتهايي، بايد عدهي زيادي پولهاي خود را روي هم بريزند تا بدين طريق سرمايههاي بزرگي جمع شود. به همين دليل شرکتهاي سهامي به وجود آمدند.
بدين جهت به منظور جمعآوري منابع مالي آن را در ميان عموم مردم گسترش دادند و مردم را تشويق ميکنند که به منظور سرمايهگذاري بيايي سهام بخريد. مثلا" براي تاسيس شرکتي 100 ميليون تومان سرمايه نياز است. آنها اين سرمايهي 100 ميليون توماني را به قطعات کوچکتر مثلا" 100 هزار توماني تقسيم ميکنند و مقداري از آن را که زير 50% باشد در بازار دلالي بورس سهام به معرض فروش ميگذارند و افراد با خريد تعدادي از اين سهام، سهامدار شرکت محسوب ميشود اما چون سهم آنها اندک است نميتوانند هيچگونه دخالتي در مديريت شرکت داشته باشند، فقط منتظر ميمانند اگر شرکت سود داشته باشد در پايان سال مقداري سود به اين سهام تعلق ميگيرد که به سود سهام معروف است.
اما سرمايهدارها خود به خوبي ميدانند براي اين که مديريت شرکت از دست آنها خارج نشود، هيچ وقت سهم خود را کمتر از 50% نخواهند کرد. و نيز در بوق و کرنا ميدمند که کارگران هم ميتوانند بيايند و سهام بخرند و تبديل به کارخانهدار شوند تا فاصلهي طبقاتي هم از بين برود!
ادامه دارد
نظرات شما عزیزان: